چه زود شستی از آن دست های زیبا دست/
کشید از سر دنیایت آرزوها دست/
شب ولادت تو قلب مادرت لرزید/
و داد حال عجیبی برای بابا دست/
گرفت دست تو را غرق بوسه باران کرد/
که راز هجرت سرخ تو بود فردا دست/
زمان گذشت و گذشت رسید عاشورا/
رسید تا بدهد امتحان خود را دست/
هزار گونه هنر ریخت از هر انگشتش/
در آن هنرکده غوغا نمود غوغا دست/
چنان تکان به زمین و به آسمان دادی/
که داد بر تو تکان از بهشت زهرا دست/
و دشمن تو زبون بود و خوب می دانست/
که هست شرط نخستین برای سقا دست/
به قصد دست تو تیغ کمین فرود آورد/
جدا ز شاخه ی تن شد دریغ و دردا دست