یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست/
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست/
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم/
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست/
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند/
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست/
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم/
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست/
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه/
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست/
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار/
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست/
از همان دم پسر کوچکتان باران شد/
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست/
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم/
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست