مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز/
چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز/
لالهها، شعله کش از سینه داغند به دشت/
در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز/
از سراپرده غیبت خبرى باز فرست/
که خبر یافتگان، بىخبرانند هنوز/
رهروان در سفر بادیه، حیران تواند/
با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز/
ذرّهها در طلب طلعت رویت، با مهر/
همعنان تاخته چون نو سفرانند هنوز/
طاقت از دست شد، اى مردمک دیده! دمى/
پرده بگشاى! که مردم نگرانند هنوز