آقام آقام آقام
ورق گل کجا و سیلی کین کجا
شاخه یاس کی بریده به داس
دست بر جای سیلی و میگفت
که کجا هستی ای عمو عباس
———————–
گرچه ویرانه در نداشت به شب
وقتی آن طفل حلقه بر در زد
دید دختر ز پای افتاده
با سر آمد پدر به او سر زد
—————-