دیدمش چشم به دستان خدا دوخته بود/
ز گناهان چو کویری ز عطش سوخته بود/
راه و رسمی چو پشیمان شدگان داشت دلم/
که ز باران خزان پیشتر آموخته بود/
کوله باری ز گناهان به بغل داشت ولی/
گوشه اش حب حسین و علی اندوخته بود/
قسمش داد به 72 مهمان حسین/
قسمش داد به زینب که دلش سوخته بود/
قسمش داد به پیراهن صد چاک حسین/
که به دستان خودش یاسِ علی دوخته بود/
قسمش داد به عباسُ/
چو نامش را برد/
نفسش آب نمود آنچه برافروخته بود/
دلش آرام شد انگار صدایی میگفت/
که خریدیم از او هرچه که بفروخته بود/
کوله بارش همه تبدیل به احسنت میشد/
صورتش مثل نصوحی که برافروخته بود/