زندان رواق روشنی شد غرق نورت /
دیوار ها نمناک از شرم حضورت/
ابلیس ها مَست اند هنگام عبورت /
زنجیر،تسبیحی به دستان صبورت/
این بند ها در بند زلف دلپذیرت /
موسی در بندی و هارون ها اسیرت/
ای هفت دریا خیره در پهنای صبرت /
هفت آسمان یک برکه در دریای صبرت/
ای هفت شهر عشق در معنای صبرت /
زانو زدند ایوب ها در پای صبرت/
در نیلی شلاق و آن بازو خدایا /
زنجیر بر آن قامت دلجو خدایا/
چنگال زندان بان و آن گیسو خدایا /
خون وشکست طاق آن ابرو خدایا/
موسی ما از تور سینا بی عصا رفت /
تخت سلیمان باز با باد صبا رفت/
این نوح روی موجی از اشک و دعا رفت /
آه پر کشید و دلش پیش رضا رفت/
وا می کند بر روی ما بُن بست ها را /
باب الحوائج شد بگیرد دست ها را